آرشیو اسفند ماه 1396

آرشیو اسفند ماه 1396

تمامی تحقیق ها و پژوهش های کتاب های درسی را در این وبلاگ پیدا کنید

پنجشنبه ۳۰ فروردین ۰۳

تحقیق درباره خواجه نصیر الدین طوسی

۳۸۲ بازديد
#خواجه_نصیرالدین_طوسی
 
خواجه نصیر الدین طوسى، روز شنبه یازدهم جمادى الاول سال 597 هـ.ق در شهر طوس خراسان دیده به جهان گشود نام او محمد، کنیه اش (ابو جعفر ) لقبش (نصیر الدین) (محقق طوسى) (استاد البشر) و شهرتش (خواجه) است.
 
وی ایام کودکى و جوانى خود را در طوس خراسان گذراند، و دروس مقدماتى از قبیل خواندن و نوشتن، قرائت قرآن، قواعد زبان عربى و فارسى، معانى و بیان و مقدارى از علوم منقول از قبیل حدیث و … را نزد پدر روحانى خودش محمد بن حسن طـوسى فراگرفت در این ایام خواجه نصرالدین طوسی از مادرش در یادگیرى خواندن قرآن و متون فارسى استفاده مى کرد .خواجه بعد از طى دوره سطح عالى در نیشابور و برای ادامه تحصیل به شهر رى و از آنجا به قم و بعد از مدتی راهى اصفهان شد، لیکن در اصفهان استادى که بتواند از او استفاده نماید، نیافت بعد از اندک مدتى به عراق مهاجرت نمود در عراق علم فقه را فراگرفته و در سال 619 هـ ق، موفق به اخذ درجه اجتهاد و اجازه روایت از معین الدین گشت خواجه در عراق در درس اصول فقه #علامه_حلى حاضر گشت، وى نیز متقابلاً در درس حکمت خواجه شرکت مى نمود این سنت حسنه تاکنون در حوزه ها باقى است و استاد و شاگرد به فراخور معلومات علمى یکدیگر از هم استفاده مى کنند و نهایت تواضع و فروتنى را براى کسب علم از خود نشان مى دهند.
 
خواجه نصرالدین طوسی سپس در موصل نجوم و ریاضى را آموخت، به این ترتیب دوران تحصیل خود را پشت سر گذاشت و بعد از مدتها دورى از وطـن و خانواده قصد عزیمت به خراسان کرد.
 
خواجه در بین راه بازگشت به میهن از شهرهاى مختلف عبور کرد و به نیشابور رسید , سپس به طرف طوس زادگاه خویش ادامه مسیر داد و از آنحا خود را به قاین رساند. وی در آنجا ازدواج کرده و به نگارش آثار مهم خویش همت گمارد.
 
چندى از فتح بغداد نگذشته بود، که هلاکو خان مغول، خواجه را به ساختن رصد خانه تشویق کرد. هلاکو کلیه موقوفات را به خواجه نصرالدین طوسی واگذار کرد تا آنها را به مصرف رصد خانه برساند.
خواجه به امر هلاکو، مشاهیر، حکما و منجمان را به مراغه احضار کرد رصد خانه مراغه در سال 656 ه. ق، آغاز و در سال 672 ه. ق، به اتمام رسید در این رصد خانه از ابزار نجومى که از قلعه الموت و بغداد آورده بودند استفاده گردید خواجه توانست کتابخانه عظیمى در آنجا تأسیس کند تعداد کتب آن را بالغ بر چهار صد هزار جلد نوشته اند.
 
خواجه نصرالدین طوسی در 18 ماه ذیحجه سال 672 ه ق در بغداد بدرود حیات گفته و پیکر مطهرش در حرم مطهر کاظمین علهما السلام به خاک سپرده شد.
 

تحقیق درباره خط و خوشنویسی

۷۲۱ بازديد
smileتحقیق درباره خط و خوشنویسی
 
خوشنویسی و خطاطی در میان مسلمین، هنری ارزشمند به حساب می آید. ابتدا خط کوفی مورد علاقه مسلمین قرار گرفت و کتاب مقدس قرآن نیز با این خط نوشته شد. اولین ایرانی که به خوشنویسی شهرت یافت ابن مقله بود. وی از جمله کسانی بود که از روش خط کوفی، خط جدیدی ساخت و چون خط جدید به آسانی خوانده و نوشته می شد به زودی رواج یافت و خط کوفی را منسوخ کرد و به همین جهت خط نسخ نام گرفت. خط نسخ کم کم برای نوشتن قرآن جایگزین خط کوفی شد، اما عناوین سوره ها همچنان با خط کوفی نوشته می شد که زیباتر به چشم می آید، اگر چه خواندنش مشکل تر بود. از اواسط قرن هشتم هجری به بعد، به تناوب، سه خط دیگر در میان خطوط اسلامی جلوه گر شده که باید آنها را خطوط خاص ایرانی دانست. این سه خط عبارتند از: تعلیق، نستعلیق و شکسته نستعلیق. 
 
خط تعلیق ابتدا برای نوشتن فرمان ها و نامه ها بکار می رفت و به اواسط زیبایی خاصی که در شکل حروف کلمات وجود داشت موضوع خوشنویسی و هنرنمایی شد و استادان زبردستی در این شیوه به ظهور رسیدند مانند اختیارالدین منشی کنابادی. 
 
نستعلیق که آن را عروس خط های اسلامی نامیده اند، اولین بار به وسیله میر علی تبریزی به طرز زیبایی نوشته شد و از آن پس گروهی از خوشنویسان از جمله میرعلی هروی در تکامل آن سعی کردند تا در زمان شاه عباس بزرگترین خط نویس، میرعماد قزوینی، ظهور کرد. میر عماد بزرگترین استاد خط نستعلیق است. علیرضا عباسی تبریزی یکی دیگر از خوشنویسان معروف عهد صفوی است که در نستعلیق، مخصوصاً در ثلث استاد مسلم شناخته شد. در اواخر عهد صفویان سومین خط ایرانی یعنی شکسته نستعلیق اختراع شد که امروزه آن را به اسم خط شکسته می شناسیم

تحقیق در مورد نیما یوشیج | تحقیق کده

۸۱۶ بازديد
علی اسفندیاری، مردی که بعدها به «نیما یوشیج» معروف شد، در 21 آبان‌ماه سال 1276 مصادف با 11 نوامبر 1897 در یکی از مناطق کوه البرز در منطقه‌ای به‌نام یوش، از توابع نور مازندران، دیده به جهان گشود . او در 62 سال زندگی خود توانست معیارهای هزارساله‌ شعر فارسی را که تغییرناپذیر و مقدس و ابدی می‌نمود، با شعرهایش تحول بخشد. وی در همان دهکده که متولد شد، خواندن و نوشتن را آموخت . نیما 11ساله بوده که به تهرانکوچ می‌کند و روبه‌روی مسجد شاه که یکی از مراکز فعالیت مشروطه‌خواهان بوده است؛ در خانه‌ای استیجاری، مجاور مدرسه‌ دارالشفاء مسکن‌می‌گزیند . او ابتدا به دبستان «حیات جاوید» می‌رود و پس از چندی، به یک مدرسه‌ کاتولیک که آن وقت در تهران به مدرسه‌ سن‌لویی شهرت داشته، فرستاده می‌شود . او نخستین شعرش «قصه‌ رنگ ‌پریده» را در 23 سالگی می‌نویسد. نیما در سال 1298 به استخدام وزارت مالیه درمی‌آید و دو سال بعد، با گرایش به مبارزه‌ مسلحانه علیه حکومت قاجار، اقدام به تهیه‌ اسلحه می‌کند. نیما در دی ماه 1301 «افسانه» را می‌سراید و بخش‌هایی از آن را در مجله قرن بیستم به سردبیری «میرزاده عشقی» به چاپ می‌رساند . وی در 1305 با عالیه جهانگیری ـ خواهرزاده جهانگیرخان صوراسرافیل ـ ازدواج می‌کند. در سال 1317 به عضویت در هیات تحریریه‌ مجله‌ موسیقی درمی‌آید و در کنار «صادق هدایت»، «عبدالحسین نوشین» و «محمدضیاء هشترودی»، به کار مطبوعاتی می‌پردازد و دو شعر «غراب» و «ققنوس» و مقاله بلند «ارزش احساسات در زندگی هنرپیشگان» را به چاپ می‌رساند. در سال 1321 فرزندش شراگیم به‌دنیا می‌آید . این شاعر بزرگ، درحالی‌که به علت سرمای شدید یوش، به ذات‌الریه مبتلا شده بود، برای معالجه به تهران آمد؛ معالجات تاثیری نداشت و در تاریخ 13 دی‌ماه 1338، نیما یوشیج، آغازکننده‌ راهی نو در شعر فارسی، برای همیشه خاموش شد. او را در تهران دفن ‌کردند؛ تا اینکه در سال 1372 طبق وصیتش، پیکرش را به یوش برده و در حیاط خانه محل تولدش به خاک ‌سپردند.

زندگی نامه عطار نیشابوری

۵۸۸ بازديد
زندگی نامه عطار نیشابوری
 
در زندگی نامه عطار نیشابوری میخوانیم: فریدالدین ابو حامد محمد بن ابوبکر ابراهیم بن اسحاق عطار نیشابوری، یکی از شعرا و عارفان نام آور ایران در اواخر قرن ششم و اویل قرن هفتم هجری قمری است. بنا بر آنچه که تاریخ نویسان گفته اند بعضی از آنها سال ولادت او را 513 و بعضی سال ولادتش را 537 هجری.ق، می دانند. او در قریه کدکن یا شادیاخ که در آن زمان از توابع شهر نیشابور بوده به دنیا آمد. از دوران کودکی او اطلاعی در دست نیست جز اینکه پدرش در شهر شادیاخ به شغل عطاری که همان دارو فروشی بود مشغول بوده که بسیار هم در این کار ماهر بود و بعد از وفات پدر، فریدالدین کار پدر را ادامه می دهد و به شغل عطاری مشغول می شود. او در این هنگام نیز طبابت می کرده و اطلاعی در دست نمی باشد که نزد چه کسی طبابت را فرا گرفته، او به شغل عطاری و طبابت مشغول بوده تا زمانی که آن انقلاب روحی در وی به وجود آمد و در این مورد داستانهای مختلفی بیان شده که معروفترین آن این است که:
 
“روزی عطار نیشابوری در دکان خود مشغول به معامله بود که درویشی به آنجا رسید و چند بار با گفتن جمله چیزی برای خدا بدهید از عطار کمک خواست ولی او به درویش چیزی نداد. درویش به او گفت: ای خواجه تو چگونه می خواهی از دنیا بروی؟ عطار گفت: همانگونه که تو از دنیا می روی. درویش گفت: تو مانند من می توانی بمیری؟ عطار گفت: بله، درویش کاسه چوبی خود را زیر سر نهاد و با گفتن کلمه الله از دنیا برفت. عطار چون این را دید شدیداً متغیر شد و از دکان خارج شد و راه زندگی خود را برای همیشه تغییر داد.”
 
عطار نیشابوری بعد از مشاهده حال درویش دست از کسب و کار کشید و به خدمت شیخ الشیوخ عارف رکن الدین اکاف رفت که در آن زمان عارف معروفی بود و به دست او توبه کرد و به ریاضت و مجاهدت با نفس مشغول شد و چند سال در خدمت این عارف بود. عطار نیشابوری سپس قسمتی از عمر خود را به رسم سالکان طریقت در سفر گذراند و از مکه تا ماوراءالنهر به مسافرت پرداخت و در این سفرها بسیاری از مشایخ و بزرگان زمان خود را زیارت کرد و در همین سفرها بود که به خدمت مجدالدین بغدادی رسید. گفته شده در هنگامی که شیخ به سن پیری رسیده بود بهاءالدین محمد پدر جلال الدین بلخی با پسر خود به عراق سفر می کرد که در مسیر خود به نیشابور رسید و توانست به زیارت شیخ عطار نیشابوری برود، شیخ عطار نیشابوری نسخه ای از اسرار نامه خود را به جلال الدین که در آن زمان کودکی خردسال بود داد. شیخ عطار نیشابوری مردی پر کار و فعال بوده چه در آن زمان که به شغل عطاری و طبابت اشتغال داشته و چه در دوران پیری خود که به گوشه گیری از خلق زمانه پرداخته و به سرودن و نوشتن آثار منظوم و منثور خود مشغول بوده است. در مورد وفات او نیز گفته های مختلفی بیان شده و برخی از تاریخ نویسان سال وفات او را 627 هجری .ق، دانسته اند و برخی دیگر سال وفات او را 632 دانسته اند ولی بنا بر تحقیقاتی که انجام گرفته بیشتر محققان سال وفات او را 627 هجری .ق دانسته اند و در مورد چگونگی مرگ او نیز گفته شده که او در هنگام یورش مغولان به شهر نیشابور توسط یک سرباز مغول به شهادت رسیده که شیخ بهاءالدین در کتاب معروف خود کشکول این واقعه را چنین تعریف می کند که وقتی لشکر تاتار به نیشابور رسید اهالی نیشابور را قتل عام کردند و ضربت شمشیری توسط یکی از مغولان بر دوش شیخ خورد که شیخ با همان ضربت از دنیا رفت و نقل کرده اند که چون خون از زخمش جاری شد شیخ بزرگ دانست که مرگش نزدیک است. با خون خود بر دیوار این رباعی را نوشت:
 
 
مقبره شیخ عطار نیشابوری در نزدیکی شهر نیشابور قرار دارد و چون در عهد تیموریان مقبره او خراب شده بود به فرمان امیر علیشیر نوایی وزیر سلطان حسین بایقرا مرمت و تعمیر شد.